هم‌قافیه با باران

تو چون آیینه نه چون ماه برمن نور می ریزی

يكشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۴۹ ب.ظ

تو چون آیینه نه چون ماه برمن نور می ریزی

مگر نور تجلّی را به کوه طور می ریزی؟


به دل از تارهای مو شبِ بغداد می بافی

به چشم از روی نیکو صبحِ نیشابور می ریزی


میفکن روی سینه خرمن مو را چه اجباری

که در ملکِ خراسان لشکر تیمور می ریزی


به باغِ سینۀ تنگم به مژ گان تاک می کاری

به دامانِ دل خونم ز چشم انگور می ریزی


نبیند چشم بد روی تو را ای شوخِ شیرین کار

که با حسنت نمک در چشمهای شور می ریزی


پریماهیّ و موجِ دامنِ تو ساحلِ دنیاست

برای ماهیان چشمِ مردم تور می ریزی


تو بارانی که نقش درد را از سینه می شویی

به چشم نقش غم خاکسترِ هاشور می ریزی


میاور بر زبان ای واعظِ شهر اسمِ اعظم را 

دلت سرد است و آتش در اجاق کور می ریزی


غلامعباس سعیدی

۹۳/۱۲/۰۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران