جبرئیلم پر زد از بامم به بام دیگری
شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۶ ق.ظ
جبرئیلم پر زد از بامم به بام دیگری
یار غارم رفته در بیت الحرام دیگری
بر سر گلدسته اش تورات می خوانند آه
مسجدی دارم به نام خود به کام دیگری
شعرهایم را به گوشت خوانده خامت کرده است
دانه ای دارم که افشاندم به دام دیگری
دست هایت مرتع انگورهای نو بر است
چون حلال من نشد باشد حرام دیگری
دوستان شمشیر را چندی ست از رو بسته اند
دشمنان اما نقاب از شرم بر رو بسته اند
خسته ام از ابن ملجم کو قطام دیگری؟
من هزار و چارصد سال است ضربت می خورم
همچنان من در سجود نا تمام دیگری
علیرضا بدیع
۹۴/۰۳/۳۰