جز همین دربدر دشت و صحاری بودن
سه شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۱۷ ب.ظ
جز همین دربدر دشت و صحاری بودن
ما به جایی نرسیدیم ز جاری بودن
چالشت چیست؟ که تقدیر تو هم، زین دو یکی است:
از کبوتر شدن و باز شکاری بودن
چه نشانی است به جز داغ خیانت به جبین؟
این یهودا صفتان را ، ز حواری بودن
دوستخواهی است، به تعبیر تو یا خودخواهی؟
در قفس، عاشق آواز قناری بودن
مرهمی زندگیام، زخمی اگر، مرگم باش
که به هر کار خوشا، یکسره کاری بودن
گر خزان اینهمه رنگین و اگر مرگ این است
دل کند گل به تمامی، ز بهاری بودن
عشق را دیده و نشناخت ترنج از دستش
آنکه میخواست ز هر وسوسه عاری بودن
باز «بودن و نبودن؟» اگر این است سؤال
همچنان «بودن» اگر با توام آری «بودن!»
دل من دشت پر از آهوکان شد، تا چند،
تو و در قلعهء یک یاد، حصاری بودن؟
آتش عشقی از امروز بتابان ، تا کی
زیر خاکستر پیراری و پاری بودن؟
حسین منزوی
۹۶/۰۹/۰۷