حاجی آقا شما که با خدایی
حاجی آقا شما که با خدایی
اهل مرام و لوطی و اینایی-
شما که دستتون تو کار خیره
مثل جهیزیّه و وام و غیره...
سردرتون یه پرچم سیاهه-
هیئت و سور و ساتتون به راهه
ازخونهتون بوی خورشت قیمه
میره تا یزد و اصفهان و میمه
یه عالمه سینهزن و نوحهخون
میان ردیف میشن سر سفرهتون
میون بوی گند پا و عرق
نذر شما قبول درگاه حق
درسته قیمه نذری غالبه
منم یه پیشنهاد دارم جالبه
وقتی جماعت اومدن بشینن
بگید سر سفره کتاب بچینن
قیمه خورا گفتن اگه"این چیه؟"
بگید کتابه، نذر فرهنگیه!!!
اونایی که زیادی زنجیر زدن
بعضیاشون ممکنه فحشام بدن
اونی که فحش چارواداری میده
کسی کتاب تو دست اون ندیده
قیمه خورای حرفهای همینن
دوس ندارن جایی کتاب ببینن
تو خونهشون مردم این زمونه
بوفهدارن جای کتابخونه
اونایی که لاتن و مافنگیان
اکثرشون گشنهی فرهنگیان
گشنهی فرهنگی خبر نداره
که گشنگی چی به سرش میاره
حاجی آقا شکم صداش کلفته
گشنه بشه به قار و قور میافته
شکم اگه یه ذرّه غُرغُر کنه
یارو باید یه چیزی توش پر کنه
اما مخش چون که صدا نداره
پا نمیشه براش غذا بیاره
اگه بگی مخت داره میگنده
بهت میگه مخ دیگه کیلو چنده؟!
غذای باب میل مُخ کتابه
اگه بهش کتاب بدی صوابه
کتاب باید مغزارو بیدار کنه
تا مُخ بیچاره یه کم کار کنه
کلهی مردم اگه کار بیفته
گرسنه موندن دیگه حرف مفته
اراذل و چوب و چماق جم میشه
بیادب و عربده کش کم میشه
امان از این حافظهی هش ال هفت
یه نکتهی ظریف یادمون رفت
این که، کتاب باید کتاب باشه
نه این که مثل قرص خواب باشه
مطالبش پرت و پلا نباشه
مایهی طنز عُقلا نباشه
باید یه چی باشه که، آدم اگه
گرفت وخوند، "حیفِ کاغذ" نگه
حاجی آقا دست و دلت نلرزه
کتاب زیادتر از کباب میارزه
مرغ و کباب و قیمه در نهایت
چقد دووم داره مگه؟ سه ساعت!
حاجی آقا شما یه ذرّه فک کن
مسیر قیمه رو دقیق چک کن
فردا اگه ببینی قیمهت کجاس
قبول میکنی که حرفام به جاس
اما کتاب کنارشه همیشه
تازه با خوندنام تموم نمیشه
شما که از حقیر عالمتری
هر چه حدیثه کلهم ازبری
خلاصه عرض بنده یادت نره
کتاب ثوابش از کباب بیشتره
خلیل جوادی