حاضرم عمر به یک لحظه دیدار فروشم
يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۱۳ ب.ظ
حاضرم عمر به یک لحظه دیدار فروشم
جان بیمار به آن دیده بیمار فروشم
وعده گر داد خرد، جان ، لب دیوار مصلی
جان جان برلبم از شوق خریدار فروشم
او نمی آید و من پای مصلی به امیدش
می خرم شوق دوصد ناز به اغیار فروشم
خواهمش سر کشم از جام وصالش دو سه جامی
که شوم مست می و خرقه و دستار فروشم
بس که زار من بیچاره فزونتر ز فزون است
کرده ام بارشتربر سر بازار فروشم
تاج غم بر سر م این چرخ جفا کار نهادست
در سرم هست که این تاج وفادار فروشم
اگر نام شاعر را میدانید ما را مطلع فرمایید. با تشکر
۹۳/۱۱/۱۲