حرف هجران شده بسیار به هم ریخته ام
پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۳۴ ق.ظ
حرف هجران شده بسیار به هم ریخته ام
باز از دوری دلدار به هم ریخته ام
کاش ای کاش فقط نیمه نگاهی می کرد
به منِ عاشق بیمار ... به هم ریخته ام
به گمانم پسر فاطمه با من قهر است
نشدم لایق دیدار به هم ریخته ام
کار دستم دهد این بار گناهانی که
روی هم گشته تلمبار به هم ریخته ام
با همه بار گناهی که به گردن دارم
مثل حُر آمدم این بار ... «به هم ریخته ام»
دگر از دست خودم خسته شدم از بس که
شده ام مایه ی آزار به هم ریخته ام
من گنه می کنم و دائماً او می بخشد
من که از این همه تکرار به هم ریخته ام
یک نفر یار ندارد! چه قدَر مظلوم است
از چنین وضع اسفبار به هم ریخته ام
با تمام بدی ام باز رهایم ننمود
خیلی از مرحمت یار به هم ریخته ام
۹۳/۱۲/۱۴