هم‌قافیه با باران

حکمت حکایتی ز لب دلربای توست

چهارشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۴۹ ب.ظ

حکمت حکایتی ز لب دلربای توست
جان کلام در سخن جانفزای توست

اشراق اگر به مدرسه نوری فکنده است
آن نور، نور شعله چشم‌های توست

دست شفا نجات نبخشد به درد و رنج
داروی درد عشق به دارالشفای توست

حاجت به فهم شرح اشارات شیخ نیست
تا چشم ما به چشم اشارت‌نمای توست

با عقل سرخ، هستی و مستی به هم نساخت
خون جای باده قسمت جام بلای توست

یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می‌شنوم، ماجرای توست

«عادل» بگو چگونه دم از عشق می‌زنی
آنجا که آفتاب برآید نه جای توست


غلامعلی حداد عادل

۹۳/۱۱/۰۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران