خارخندید و به گل گفت: سلام
جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۲۹ ب.ظ
خارخندید و به گل گفت:
"سلام"
و جوابی نشنید...
خار رنجید، ولی هیچ نگفت!
ساعتی چند گذشت...
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست، خلید
و گل از مرگ رهید...
صبح فردا که رسید،
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت:
"سلام"
گل اگر خار نداشت،
دل اگر بی غم بود،
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق ،
اسارت،
قهر و آشتی
همه بی معنا بود...
فریدون مشیری
۹۳/۱۱/۲۴