خاموش لب به هجو جهان باز کرده است
چهارشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۲۸ ب.ظ
خاموش لب به هجو جهان باز کرده است
این زخمِ ناگهان که دهان باز کرده است
چشمم بساط چشم فرو بستن از جهان
در این جهان چشم چران باز کرده است
اشکم بر آمد از پس گفتن، چه خوب هم...
طفلک اگرچه دیر زبان باز کرده است
این چاکِ پیرهن که از آن شرم داشتیم
خود لب به پاک بودنمان باز کرده است
::
من خود به چشم خویش شنیدم هزار بار
هر غنچه ای لبی به اذان باز کرده است
🔹
و آن رباعی گریز پا که از خاطرم پرید:
رسوایی دیگری ست، سرّی ست مرا
بیخوابی خوشتری ست، سرّی ست مرا
دلتنگی دلبری ست در سینه من
با تیغ غمش سری ست، سرّی ست مرا
محمدمهدی سیار
۹۶/۰۴/۲۱