خانم! سلام و شکر که سبز است حالتان
دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۱ ب.ظ
خانم! سلام و شکر که سبز است حالتان
کم باد و گم از آینه زنگِ ملالتان
نیّت به روشنایی چشم شما خوش است
چندانکه آفتاِب تمامست فالتان
رگباری آمدیم و به باغ شما زدیم
پیش از رسیده گشتن اندوِه کالتان
با چشمتان امیره ی دلھای غارتی
عشق آنچه میبرید غنیمْت حلالتان
تا روزھا به ھفته و ماهند در گذار
ماییم و انس خاطره ی دیرسالتان
انگار قّصه ی غم عشقید و بی زمان
اینسان که کھنگی نپذیرد مقالتان
عین حقیقتید و به اندازه ی خیال
دورید از زوال، چه بیِم زوالتان؟
تا حسن بر جبیِن شما خطّ خوش نوشت
بد برنتابد آینه ی بی مثالتان
آلوده ی غمیم و غباریم کر دھید،
ما را در آبگیر حضور زلالتان
تا این غزل چریده ی آن چشم خوش چراست
خوش بادمان قصیل به کام غزالتان
حسین منزوی
۹۵/۰۷/۲۶