هم‌قافیه با باران

خدا را خوش نمی آید که این گونه بسوزانی

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۳۸ ب.ظ

خدا را خوش نمی آید که این گونه بسوزانی
مرا در آتش عشقت وَ هی گربه برقصانی

منم یک بچه ی پایین شهری خب قبول اما
دلم این را نمی فهمد نگو که دختر خانی!

تمام فرضیه ها را به دست عشق بسپار و
بکش بر روی مبحث های فکری خط بطلانی

تو هم مانند بارانی و هم مثل زمین لرزه
دو رویی میکنی آرامش ما قبل طوفانی

نشستم پای درس و بحث چشمانت؛بیاموزم
الفبای جنون را، مثل یک طفل دبستانی

یقینا بهترین فیلم رومانتیک جهان می بود
اگر که ماجرایم با تو می شد کارگردانی

مرا دق میدهی با بی محلی های بیش از حد
بگو از جان من آخر چه میخواهی تو ای جانی؟!

((اگر با من نبودت هیچ میلی))... خب گمان کردم
حکایت می کند،شاید تو هم لیلی دورانی!

نجیب و سر به زیری،با حیایی،ساده ای پاکی
مشخص می شود از دختران خاص ایرانی

منم یک عاشقِ شاعر نه برعکسش که با عشقت
تمام زندگیَم شد غزل گفتن،غزل خوانی


فرزاد نظافتی

۹۴/۰۳/۲۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران