هم‌قافیه با باران

خلیل سنگ به شیطان پراند و مولا شد
به آستان امامت رسید و آقا شد

به یمن آن­که دلش را به آسمان­ها داد
زلال زمزم اشکی چکید ... دریا شد

خلیل؛ هجرت هاجر خریده بود به جان
که زمزم از نفس خاک ها هویدا شد

به پای حضرت بی انتها ذبیح آورد
چقدر آیه که در شأن او شکوفا شد

طواف کعبه عشق آن زمان اثر دارد
که روی دوست در آیینه‌ها تماشا شد

همین که سنگ به پیشانی رسول نشست
هزار آینه زار از شکست احیا شد

حجاز فرصت این داغ را مکرر کرد
سقیفه در نفس شهر بود... بر پا شد

حجاز فرصت آن داغ را مکرر کرد
همان که زخم نمکسود داغ مولا شد

حجاز فرصت صد داغ را مکرر کرد
که هیزم از همه کوچه‌ها مهیا شد

خداکند که بیایی گمان کنم این بار
ظهورْ در نفس گرم جاده پیدا شد

دوباره با پرو بال شهید آمده‌ایم
شکوه پنجره عرش رو به ما وا شد

اجازه هست گریزی به کربلا بزنم
فدای پیکر مردی که ارباً اربا شد..
 
حامد حجتی

۹۴/۰۷/۰۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران