هم‌قافیه با باران

خنک آن دم که به رحمت سر عشاق بخاری

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۴۲ ب.ظ

خنک آن دم که به رحمت سر عشاق بخاری
خنک آن دم که برآید ز خزان باد بهاری

خنک آن دم که بگویی که بیا عاشق مسکین
که تو آشفته مایی سر اغیار نداری

خنک آن دم که درآویزد در دامن لطفت
تو بگویی که چه خواهی ز من ای مست نزاری

خنک آن دم که صلا دردهد آن ساقی مجلس
که کند بر کف ساقی قدح باده سواری

شود اجزای تن ما خوش از آن باده باقی
برهد این تن طامع ز غم مایده خواری

خنک آن دم که ز مستان طلبد دوست عوارض
بستاند گرو از ما بکش و خوب عذاری

خنک آن دم که ز مستی سر زلف تو بشورد
دل بیچاره بگیرد به هوس حلقه شماری

خنک آن دم که بگوید به تو دل کشت ندارم
تو بگویی که بروید پی تو آنچ بکاری

خنک آن دم که شب هجر بگوید که شبت خوش
خنک آن دم که سلامی کند آن نور بهاری

خنک آن دم که برآید به هوا ابر عنایت
تو از آن ابر به صحرا گهر لطف بباری

خورد این خاک که تشنه‌تر از آن ریگ سیاه است
به تمام آب حیات و نکند هیچ غباری

مولانا

۹۵/۰۸/۱۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران