دارد ردیف می شود غزلم با "نمی شود"
پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۰۱ ب.ظ
دارد ردیف می شود غزلم با "نمی شود"
اصلا بدون چشم تو دنیا ، نمی شود
چشمان تو ادامه ای از بی کرانه ها
دنیای بی حضور تو زیبا نمی شود
فرض محال کردم و گفتم قلم زنم
در این سروده وسعت دریا نمی شود
مجنونم و ز عشق تو آواره گشته ام
در چشم من، کسی مثل تو لیلا نمی شود
<< یک دست جام باده و یک دست زلف>> تو
وصفی چنین، بدون تقلا نمی شود
قافیه بهر گفتن از تو زیاد هست
اما غزل شکوه تو را جا نمی شود
تا اینکه مثنوی شدی غزلم ریختی بهم
این واژه ها برای تو دیوا "نِ" می شود
بانوی عشق، حضرت شعرم
خالق چشمه های مستورم
شهر آشوب میکنی، خاتون
با نگاهی به تو شدم مجنون
دارم از اشتیاق گیسویت
می دوم چون غزال در کویت
ابروی تو کمان صیادی
از سر لطف کن تو امدادی
<<چشم داری، غزل غزل بادام>>
من گرفتم ز چشم تو الهام
تا رسیدم به لعل لبهایت
گشته ام مست، زجام صهبایت
ای غزل مثنوی شیرینم
عشق را در طلوع تو بینم
قرص ماهی و مثنوی لرزید
شد غزل تا دوباره روی تو دید
حالا ز دل دوباره غزل می سرایمت
بانو، کسی برای تو همتا نمی شود
احیا گرفتم و ز خدا خواستم تو را
گل هم جوار بوته ی خارا نمی شود!!!
دیگر قلم توان نوشتن ندارد و
قافیه ها بدون تو یارا نمی شود
این شعر هم به تو تقدیم می شود
دیگر کسی شبیه تو پیدا نمی شود
مصطفی گودرزی
اصلا بدون چشم تو دنیا ، نمی شود
چشمان تو ادامه ای از بی کرانه ها
دنیای بی حضور تو زیبا نمی شود
فرض محال کردم و گفتم قلم زنم
در این سروده وسعت دریا نمی شود
مجنونم و ز عشق تو آواره گشته ام
در چشم من، کسی مثل تو لیلا نمی شود
<< یک دست جام باده و یک دست زلف>> تو
وصفی چنین، بدون تقلا نمی شود
قافیه بهر گفتن از تو زیاد هست
اما غزل شکوه تو را جا نمی شود
تا اینکه مثنوی شدی غزلم ریختی بهم
این واژه ها برای تو دیوا "نِ" می شود
بانوی عشق، حضرت شعرم
خالق چشمه های مستورم
شهر آشوب میکنی، خاتون
با نگاهی به تو شدم مجنون
دارم از اشتیاق گیسویت
می دوم چون غزال در کویت
ابروی تو کمان صیادی
از سر لطف کن تو امدادی
<<چشم داری، غزل غزل بادام>>
من گرفتم ز چشم تو الهام
تا رسیدم به لعل لبهایت
گشته ام مست، زجام صهبایت
ای غزل مثنوی شیرینم
عشق را در طلوع تو بینم
قرص ماهی و مثنوی لرزید
شد غزل تا دوباره روی تو دید
حالا ز دل دوباره غزل می سرایمت
بانو، کسی برای تو همتا نمی شود
احیا گرفتم و ز خدا خواستم تو را
گل هم جوار بوته ی خارا نمی شود!!!
دیگر قلم توان نوشتن ندارد و
قافیه ها بدون تو یارا نمی شود
این شعر هم به تو تقدیم می شود
دیگر کسی شبیه تو پیدا نمی شود
مصطفی گودرزی
۹۴/۰۵/۲۹