دختر همسایه توی خاله بازی گفته بود
دختر همسایه توی خاله بازی گفته بود
می رسد مردی به فریاد عروسک هایمان
برگهای پله ها را خوب اگر جارو کنیم
زود تر شاید بیاید قهرمان داستان
عیدها در انتظارت کوچه پرچم پوش بود
عطر یاس باورت در کوچه ها پیچیده بود
خواهرم یک بار در ساعات نزدیک اذان
توی خوابش صورت نورانی ات را دیده بود
هر اتوبوسی که از خطّ مقدم می رسید
نامه ای با دست خطت را به مادر می رساند
هر کسی عاشق که می شد شعرش از جنس تو بود
ذکر تو از هر گناهی ، هر کسی را می رهاند
سالها بی بی تو را بر روی نذری ها نوشت
با امید چشمهایت ختم قرآن می گرفت
رو به سمت آسمان فریاد می کردم تو را
گریه می کردم تو را ، وقتی که باران می گرفت
گفته بودند از مسیر خانه ام رد می شوی
رنگ بر رخسار غمگین خیالاتم نبود
تند می زد قلبم و دنیا به آخر می رسید
مخفیانه عشق ورزیدن نه ، در ذاتم نبود
گفته بودند از قماش خشکسالی نیستی
با نفسهایت حیات خانه جان خواهد گرفت
در دعا پیچیده اند ت ، می رسی و آسمان
تا ابد بوی گلاب و زعفران خواهد گرفت
چند روزی می شود بد جور حست می کنم
دوست دارم شب نشینی های پشت بام را
می شمارم آرزو ها را به سمت آسمان
می شمارم عشق های تلخ و نا فرجام را
التماست می کنم یک لحظه نزدیکم شوی
بشنوی این شعر تلخی را که مضمونش تویی
قصه هایی از پلاک و استخوان و ضبط صوت
در هوای داغ اهوازی که کارونش تویی
گفته اند از آسمان شهر مان رد می شوی
بچه ها ی کوچه پرواز تو را کِل می کشند
غرق دریای غمت هستم ولی دستان تو
خوب می دانم مرا هم سمت ساحل می کشند
صنم نافع
سرویس فارسی اشتراک لینک
وطن لینک ابزاریست برای خواندن و اشتراک گذاری لینک های داغ و جالب
vatanlink.com