هم‌قافیه با باران

درحیرتم از عشق که سودای غریبی ست

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ب.ظ

درحیرتم از عشق که سودای غریبی ست
در مانده درو عقل ،معمای عجیبی ست

این برکه ی کم عمق که از دور عیان است
بی ساحل و پایاب چو دریای مهیبی ست

آن روز که پای دلم از فرش برون شد
دریافتم این عشق پُر از جذبه ی سیبی ست

گه سوی بیابان ،شده مجنون پریشان
گه لیلی و بر کشته ی غم همچو طبیبی ست

آثار حضورش همه جا نامی و باقی ست
گه راهی مصر است و گهی نقش صلیبی ست

ایمن نتوان بود ز آسیب زبانش
بر منبر بدنامی ما کهنه خطیبی ست

با این همه گردنکشی و مکر و فریبش
این دشمن ناخوانده مرا همچو حبیبی ست

مرتضی برخورداری

۹۵/۰۴/۲۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران