درنظر بازی ما بیخبران حیرانند
سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۵ ب.ظ
درنظر بازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سر گردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه وخورشید همین اینه می گردانند
عهد ما بالب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده واین قوم خداوندانند
مفلسانیم وهوای می ومطرب داریم
اه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شب پره اعمی نرسد
که دران اینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق وگله از یارزهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ورنه مستوری ومستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل وجان گوهر هستی به نثارافشانند
زاهد اررندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزدازان قوم که قران خوانند
گر شوند اگه از اندیشه ما مغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
حافظ
۹۵/۰۷/۲۷