هم‌قافیه با باران

دریا شده است خواهر و من هم برادرش

پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۵ ب.ظ

دریا شده است خواهر و من هم برادرش

شاعر تر از همیشه نشستم برابرش


خواهر سلام! با غزلی نیمه آمدم

تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش


خواهر! زمان زمان برادر کشی ست باز

شاید به گوش ها نرسد بیت آخرش


می خواهم اعتراف کنم: هر غزل که ما

با هم سروده ایم, جعان کرده از برش


با خود مرا ببر که نپوسد در این سکون

شعری-که دوست داشتی از خود رها ترش


دریا سکوت کرده و من حرف می زنم

حس می کنم که راه نبردم به باورش


دریا! منم -همو که به تعداد موج هات

با هر غروب خورده بر این صخره ها سرش


هم او که دل زده است به اعماق و کوسه ها

خون می خورند از رگ در خون شناورش


خواهر! برادر تو کم از ماهیان که نیست

خرچنگ ها مخواه بریسند پیکرش


دریا سکوت کرده و من بغض کرده ام

بغض برادرانه ای از قهر خواهرش


محمدعلی بهمنی

۹۳/۰۷/۱۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران