دریغ می کنی از من نگاه را حتی
پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۸:۳۰ ب.ظ
دریغ می کنی از من نگاه را حتی
و نیز زمزمه ی گاه گاه را حتی …
من و تو ره به ثوابی نمی بَریم از هم
چرا مضایقه داری گناه را حتی؟
تو اشتباه بزرگ منی، ببخشایم
به دیده می کشم این اشتباه را حتی
به من که سبز پَرستم چه گفت چشمانت؟
که دوست دارم بخت سیاه را حتی !
به دیدن تو چنان خیره ام که نشناسم
تفاوت است اگر راه و چاه را حتی …
اگر چه تشنه ی بوسیدن توأم ای چشم !
بخواه، می کُشم این بوسه خواه را حتی …
بیا تلالؤ شعرم بر آب ها امشب
تراش می دهد الماس، ماه را حتی …
محمدعلی بهمنی
۹۳/۱۱/۱۶