هم‌قافیه با باران

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۳ ب.ظ
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست

می نشینی رو به رویم خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز می خندی وَ می پرسی که : حالت بهتر است ؟
باز می خندم که : "خیلی"... گرچه ... می دانی که نیست !

شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت ، می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟

وقتِ رفتن می شود با بغض می گویم : نرو ...
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست

رفته ای و بعدِ تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی ... کار آسانی که نیست  

 بیتا امیری نژاد
۹۴/۰۵/۱۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران