در رگم انگار جاری کرده باشی باده را
شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۱۸ ب.ظ
در رگم انگار جاری کرده باشی باده را
دوست دارم این چنین بانگ «موذن زاده» را
قلب من از کودکی ها با اذانش آشناست
کودک آخر می شناسد لحن صاف و ساده را
می وزد «حی علی خیر العمل» در گوش خاک
آسمان بر دست خود می آورد سجاده را
پهن شد سجاده و از چشم من انداختند
فرش های دست باف پیش پا افتاده را
دل سپردم تا به او، بی سر سپردن زیستم
بندگی وا کرده است از گردنم قلاده را
ذکر یعنی شور دل، اما نمک گیرش نشد
در دهان هرکس نبرد این لقمه ی آماده را
تا دم مرگ انتظار دیدنش را می کشم
نیست شیرین تر از این دم آدم دلداده را
علی فردوسی
۹۵/۰۳/۲۲