در زمستان سردِ چشمانت، با چه انگیزه ای قلم بزنم ؟
چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ
در زمستان سردِ چشمانت، با چه انگیزه ای قلم بزنم ؟
چایی ات را پُر از شِکر کردم، تا برایت دوباره هم بزنم
در دلم حسِّ محنت انگیزیست، بعد تو قهر کرده ام با شهر
بعد تو با غمت چرا هر شب،"یوسف آباد" را قدم بزنم ؟
شیشه ی عطرِخالی ات اینجاست،مثل رویای تو در آغوشم
قول دادم که بی حضورِ خودت، به تنم عطرِ سرد کم بزنم !
قول دادم به خود که بعد از تو، نیمه شب ها بدون ترسیدن -
خاطرت را بدزدم و پُر گاز، سمتِ بی راهه ی "فشَم" بزنم
فصل فصلِ نوشتن سوگ وُ حسّ وُ حالم شبیه عاشوراست
باید امشب به جای هئیت ها در تهِ کوچه ها حَرم بزنم
باید امشب عمیق گریه کنم، تا عزادار قابلی باشم
باید امشب بدون رویایت، تشنه بر سینه وُ سرم بزنم
قول دادم که بعد تو یک عمر ، وارثِ کُلِ غصه ها باشم
قطره قطره درون خود بچکم، روی لب مُهر درد وُ غم بزنم
صنم نافع
۹۵/۰۷/۰۷
راستی. من و گروهم یه وبلاگ به اسم کمی تا قسمتی طنز داریم که خوشحال میشم بهش سر بزنی و واسمون نظر هم بذاری!