هم‌قافیه با باران

در سعی صفای دلت را دویده ای

شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۶ ق.ظ

در سعی صفای دلت را دویده ای

در کوه انعکاس خودت را شنیده ای


افسانه بود قبل تو رویای عاشقان

تو پای عشق را به حقیقت کشیده ای


رویت سپیده ای ست که شبهای مکه را

خالت پرنده ای ست رها در سپیده ای


اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد

با چشمکی ستاره و ماه آفریده ای


باران گیسوان تو بر شانه ات که ریخت

هر حلقه یک غزل شد و هر چین قصیده ای


راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج

افتاد از شگفتی دست بریده ای


مستند آیه ها، عرق عقل اولند

یا از درخت معرفت انگور چیده ای؟


آه ای نگار من که به مکتب نرفته ای

ای جوهر یقین که مرکب ندیده ای


تو کیستی که بی کمک از بال جبرئیل

تا خلوت خدا تک و تنها پریده ای


دستت به دست ساقی و جائی ندیده ام

توحید را چنین که تو در خُم چشیده ای


بر شانۀ تو رفت و کجا می توان کشد

عالم چنین بار امانت کشیده ای


دریای رحمتی و از امواج غصه ها

سهم تمام اهل زمین را خریده ای


حتی کنار این غزلت هم نشسته ای

خط روی واژه های خطایم کشیده ای


گاهی هزار بیت نگفته نهفته است

ای مهربان تر اشک به دفتر چکیده ای


گفتند از جمال تو اما خودت بگو

از آن محمدی که در آیینه دیده ای


قاسم صرافان

۹۳/۱۲/۰۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران