در غبار هستی اسرار فنا پوشیدهاند
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۴۲ ب.ظ
در غبار هستی اسرار فنا پوشیدهاند
جامهٔ عریانی ما را ز ما پوشیدهاند
ای نسیم صبح از دمسردی خود شرم دار
میرسی بیباک و گلها یک قبا پوشیدهاند
بر نفسگرد عرق تا چند پوشاند حباب
اینقدر دوشی که دارم بیردا پوشیدهاند
رازداری های عشق آسان نمیباید شمرد
کوهها در سرمه گم شد تا صدا پوشیدهاند
ای هما پرواز شوخی محو زیر بال گیر
اینقدر دانم که زیر نقش پا پوشیدهاند
در سواد فقر گم شو زنده جاوید باش
در همین خاک سیه آب بقا پوشیدهاند
دوستان عیب و هنر از یکدگر پنهان کنند
دیدهها باز است اما بر حیا پوشیدهاند
بیدل از یاران کسی بر حال ما رحمی نکرد
چشم این نامحرمان کور است یا پوشیدهاند؟!...
بیدل
۹۵/۱۲/۲۵