در قرن اتم ظلم و ستم را نپذیرم
پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۸ ق.ظ
در قرن اتم ظلم و ستم را نپذیرم
یک ثانیه هم بودن غم را نپذیرم
هرچند که بر روی سرم بارش فقر است
در ملک خدا بهره ی کم را نپذیرم
باشد که خدا چاره کند قوم مغول را
در دوره ی غم غارت جم را نپذیرم
گیرم که پشیمان شدم از چیدن سیبی
خارج شدن از باغ ارم را نپذیرم
چندی ست که آقای ریا واعظ شهر است
دیگر نفسی قول و قسم را نپذیرم
باید بنویسد همه ی شرح دلم را
در شعر و غزل بغض قلم را نپذیرم
چادر زده ام در وسط دشت پر از گل
غیر از غزل و رقص صنم را نپذیرم
بر دل غم صد ساله اثر می کند اما
از عشق عسل رنج و الم را نپذیرم
علی قیصری
۹۵/۰۹/۲۵