هم‌قافیه با باران

در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب

چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ

در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب
نبود جان خردمند ز رفتن به نهیب

ناشکیبا مشو ار باز گذارد جانت
خانه ای را که ز ویران شدنش نیست شکیب

تن یکی خانهٔ ویرانی و بی سامانی ست
نتوان داشت در او جان و روان را به فریب

گر چه پیوستهٔ جان است تن تیره، ولیک
شاخ را نیست خبر هیچ ز بویایی سیب

گر چه از جان به شکوه است و به نیرو، هر تن
جان نگیرد ز تن تیره به زیبای زیب

دیدهٔ جان خرد است و روشش اندیشه
ناید از کوری و کری تنش هیچ آسیب

چشم جان روشن و بیناست ز نزدیک و ز دور
پای اندیشه روان است بر افراز و نشیب

بی گمان باش خردمند، که در راه یقین
خردت راست رود با تو، گمانت به وُریب

بابا افضل کاشانی

۹۵/۰۶/۳۱
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران