در کنار مرگ ـ این تنها پرستاری که دارم
سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۳۳ ب.ظ
در کنار مرگ ـ این تنها پرستاری که دارم
ماندهام بیدار، نقش مرگ خود را مینگارم
جادهای در پیش رو دارم که پایانی ندارد
خستهام، اما هنوز آسیمه سر ره میسپارم
هر کجا باشم تو را هستم که داری خانه در من
مرگ من بادا اگر از خانه پا بیرون گذارم
بالهای بستهام را، رفتن پیوستهام را
دستهای خستهام را از تمنای تو دارم
جستوجو کردم، ندیدم هیچ جا آیینهام را
من کدامین اخترم کاین گونه بیرون از مدارم؟
کاش بعد از مرگ حتی، آن منِ پنهان بیاید
تا بکارد شمع آتشناک اشکی بر مزارم
من نمیدانم کدامین باد موعود مرا برد
تا به دنبالش گذارد سر هیاهوی غبارم
یوسفعلی میرشکاک
۹۴/۱۰/۰۱