هم‌قافیه با باران

دستاس را چرخاندم و بوی تو پیچید

جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۳۹ ق.ظ

دستاس را چرخاندم و بوی تو پیچید
از بقچه ی نان عطرِ بازوی تو پیچید

سجاده را وا کردم و با ربّنایم
یا ربّنای لحنِ دلجوی تو پیچید

در را به هم زد باز باد و...یادم آورد
روزی که این در با لگد سوی تو پیچید

خوردی به دیوار و به میخی گیر کردی
پرواز در بالِ پرستوی تو پیچید

از بارِ شیشه میخِ در سر درنیاورد
تا لحظه ای که سمتِ پهلوی تو پیچید

تو سوختی و دود در چشم علی رفت
تو سوختی و... روی نیکوی تو پیچید

فیضِ قنوتِ جاریِ در کاسه ها ریخت
در کوچه تا دستِ دعاگوی تو پیچید

دیوار ها نزدیک بود و ضربه سنگین
در زیرِ معجر طاق ابروی تو پیچید

در لابه لای لخته خون ها بی جهت نیست
دندانه های شانه در موی تو پیچید

بیمارِ چندین روزه ی من این زمانه
با نسخه های درد داروی تو پیچید

یک گوشه دیدم فضه با خود حرف می زد
تو زنده ماندی! روی بانوی تو پیچید

امروز دیدم سفره خالی بود و...رفتم
دستاس را چرخاندم و....بوی تو پیچید

ظهیر مومنی

۹۵/۱۲/۱۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران