دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار
جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۷ ب.ظ
دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار
عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار
رفتنش یک شب دمار از روزگار من کشید
می کشم روزی که برگردد دمار از روزگار
تا بیاید، چوب بُر از من تبرها ساخته
آن سپیدارم که از کوچ کلاغش سوگوار
حرف حق گفتم ولی خون مرا در شیشه کرد
بیشتر گل می کند انگور بر بالای دار
سفره ام را پیش هر کس وا کنم رسوا شوم
دوستان روزه خوار و دشمنان راز دار
رود تمثیل روانی نیست در تشبیه آن
گیسوان تابدار و بوسه های آبدار
سال مار دوستانم با عسل تحویل شد
سال من ای دوست _دور از جان او_ با زهر مار
علیرضا بدیع
عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار
رفتنش یک شب دمار از روزگار من کشید
می کشم روزی که برگردد دمار از روزگار
تا بیاید، چوب بُر از من تبرها ساخته
آن سپیدارم که از کوچ کلاغش سوگوار
حرف حق گفتم ولی خون مرا در شیشه کرد
بیشتر گل می کند انگور بر بالای دار
سفره ام را پیش هر کس وا کنم رسوا شوم
دوستان روزه خوار و دشمنان راز دار
رود تمثیل روانی نیست در تشبیه آن
گیسوان تابدار و بوسه های آبدار
سال مار دوستانم با عسل تحویل شد
سال من ای دوست _دور از جان او_ با زهر مار
علیرضا بدیع
۹۴/۰۵/۰۹