دست های مرا تماشا کن، از تنم سوی تو گریزانند
شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۴۹ ب.ظ
دست های مرا تماشا کن، از تنم سوی تو گریزانند
راز این انزجار جاری را، رودهای رمیده می دانند
با دو انگیزه راه می افتند: شوق دریا و انزجار از کوه
کف زنان میروند و یکسره از شادی مرگ خود خروشانند
کاشکی در زمین فرو بروند، یا به بالای کوه برگردند
رودهایی که در سفر یک دم، از تکاپوی خود پشیمانند
من ولی لحظه ای نمی خواهم صاحب دستهای خود باشم
بر تن مردمان مرده ی شهر، مثل این دست ها فراوانند
رودهای رمیده را بنگر، دست های مرا به یاد آور
دست من نیست، ای تنت دریا! دست ها بر تنم نمی مانند!
محمدرضا طاهری
۹۵/۱۱/۰۹