هم‌قافیه با باران

دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت

يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۲ ب.ظ

دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت

زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت


چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند

شعله ای بود که لرزید ولی جان نگرفت


جز خودم هیچ کسی در غم تنهایی من

مثل فواره سر گریه به دامان نگرفت


دل به هرکس که رسیدیم سپردیم ولی

قصه ی عاشقی ما سر و سامان نگرفت


هرچه در تجربه ی عشق سرم خورد به سنگ

هیچ کس راه بر این رود خروشان نگرفت


مثل نوری که به سوی ابدیت جاری است

قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت


فاضل نظری

۹۳/۰۹/۰۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران