دل من در قفس یاد کسی زندانی است
شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۴ ب.ظ
دل من در قفس یاد کسی زندانی است
مقتل دل شده این بزم و نگو مهمانی است
چه فضاییست پلنگی شده مقتول غزال
عاشقی در ید معشوقه خود قربانی است
نتوانم دگر از خنده سرایم شعری
چه بگویم که هوای غزلم بارانی است
دیده ودل شده بیمار طبیبی ناشی
که رها کرد و گمانش تب بی درمانی است
سحر آمدنش ثانیه ای بود گذشت
شب یلدای فراقش شب بی پایانی است
رفتنش سرعت بادیست که بنیان کن و سرخ
تاابد حال وهوای غزلم طوفانی است
تیشه محکم تر و مجنون ترم و باز فراق
چه کنم حاصل این عشق و غزل ویرانی است
حسین مرادی
۹۴/۰۳/۳۰