دلخسته ام از شب، بیزار از نورم
جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ق.ظ
دلخسته ام از شب، بیزار از نورم
این روزها دیرم، این روزها دورم
مانندِ هر سالیم، هستیم و خوشحالیم!
با اینکه مجبوری، با اینکه مجبورم
از روبرو مسدود، از پشت سر مسدود
راهی نخواهد بود، ماهی ِ در تورم
با گریه می خوابی، با گریه بیدارم
با موش ها خوبی! با سوسک ها جورم!
هستی در آغوشم، هستم در آغوشت
مأمور و معذوری، مأمور و معذورم
زنده ولی مرده، در خانه ای کوچک
مرده ولی زنده، مدفون ِ در گورم
با بغض می خندی، با خنده خواهم رفت
تلخ است منظورت، تلخ است منظورم
من اشک می ریزم، تو شام خواهی پخت
تو اشک می ریزی، من ظرف می شورم...
سید مهدی موسوی
این روزها دیرم، این روزها دورم
مانندِ هر سالیم، هستیم و خوشحالیم!
با اینکه مجبوری، با اینکه مجبورم
از روبرو مسدود، از پشت سر مسدود
راهی نخواهد بود، ماهی ِ در تورم
با گریه می خوابی، با گریه بیدارم
با موش ها خوبی! با سوسک ها جورم!
هستی در آغوشم، هستم در آغوشت
مأمور و معذوری، مأمور و معذورم
زنده ولی مرده، در خانه ای کوچک
مرده ولی زنده، مدفون ِ در گورم
با بغض می خندی، با خنده خواهم رفت
تلخ است منظورت، تلخ است منظورم
من اشک می ریزم، تو شام خواهی پخت
تو اشک می ریزی، من ظرف می شورم...
سید مهدی موسوی
۹۵/۰۳/۰۷