هم‌قافیه با باران

دلم رمیده شد و غافلم من درویش

جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۱۰ ب.ظ

دلم رمیده شد و غافلم من درویش

که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش


چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم

که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش


خیال حوصله بحر می پزد هیهات

چه هاست در سر این قطره محال اندیش


بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را

که موج می زندش آب نوش بر سر نیش


ز آستین طبیبان هزار خون بچکد

گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش


به کوی میکده گریان و سرفکنده روم

چرا که شرم همی آیدم ز حاصل خویش


نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر

نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش


بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ

خزانه ای به کف آور ز گنج قارون بیش


حافظ شیرازی

۹۳/۱۰/۱۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران