دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز
پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۷ ب.ظ
دلم آشـفتـهٴ آن مایهٴ نـاز است هنـوز
مرغ پر سوخته در پنجهٴ باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق
یـار عاشق کُش و بیگانه نواز است هنوز
خـاک گـردیدم و بـر آتش مـن آب نـزد
غافل از حسرت اربـاب نیـاز است هنوز
گرچه هرلحظه مدد می دهدم چشم پُر آب
دل سودا زده در سـوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پـروانه و شمع
قصّـهٴ ما دو سه دیـوانه دراز است هنوز
گـرچه رفتی، ز دلم حسرت روی تو نرفت
درِ ایـن خـانه به امّیـد تو باز است هنوز
این چه سوداست » عمادا « که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پردهٴ ساز است هنوز
مرغ پر سوخته در پنجهٴ باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق
یـار عاشق کُش و بیگانه نواز است هنوز
خـاک گـردیدم و بـر آتش مـن آب نـزد
غافل از حسرت اربـاب نیـاز است هنوز
گرچه هرلحظه مدد می دهدم چشم پُر آب
دل سودا زده در سـوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پـروانه و شمع
قصّـهٴ ما دو سه دیـوانه دراز است هنوز
گـرچه رفتی، ز دلم حسرت روی تو نرفت
درِ ایـن خـانه به امّیـد تو باز است هنوز
این چه سوداست » عمادا « که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پردهٴ ساز است هنوز
عماد خراسانی
۹۴/۰۴/۰۴