دلم تنگ است و شعر دیگری بر دفترم جاری
يكشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ
دلم تنگ است و شعر دیگری بر دفترم جاری
شده با بیتهایــــی مملو از یک درد تکــــراری
غروب سرد اسفند است و دارد اشک می بارد
و تو چشـــــم انتظار لــــحظه زیبـــای دیداری
تک و تنهایی و سخت است باور کردنش ، اما
نمی آید به دیدارت کسی کـه دوستش داری
غزل پشت غزل ، با چشم گریان عشق می ورزی
نمی آید به غیر از شاعــــــری از دست تـــو کـاری
خودت هم با خودت درگیری و تاریخ میلادت
تقلا مــــی کند تا از قـــرارت دست برداری
پریشان می شوی از باور حسی که می دانی
تداخل مـی کند خواهی نخواهی با خود آزاری
تجسم کن ! در این دنیـــای لبریز از دو رنگـــی ها
چگونه می شود خود را به دست عشق نسپاری
نگو از تو گذشته عاشقــــی ، هر چند مــــی دانـــم
به من حق می دهی روزی که حس کردی گرفتاری
۹۴/۰۱/۰۲