دلم دارد به چین کاکلش صد گونه حیرانی
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۴۴ ب.ظ
دلم دارد به چین کاکلش صد گونه حیرانی
به عالم هیچکس یارب نیفتد در پریشانی
ز ما سد جان نمیگیری که دشنامی دهی ز آن لب
به سودای سبکروحان مکن چندین گرانجانی
چوکان در سینه دارم رخنهها از تیغ بدخویی
ز پیکانهای خون آلود او پر لعل پیکانی
به سد جان گرامی آن لب دلجوست ارزنده
عجب لعلیست پر قیمت به صاحب باد ارزانی
بر آنم تا برآید جان و از غم وارهانم دل
ولی بی تیغ جانان بر نمیآید به آسانی
وحشی بافقی
۹۵/۰۵/۱۴