هم‌قافیه با باران

دل آن ترک نه اندر خور سبمبن‌بر اوست

شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۱۸ ق.ظ

«‌دل آن ترک نه اندر خور سبمبن‌بر اوست
سخن او نه ز جنس‌لب چون‌شکر اوست‌»

بینی آن‌ زلف که‌ سیسنبر و سوسن‌، بر اوست
دل من فتنه برآن سوسن و سیسنبر اوست

چون فروپیچد و برتابد و بر بندد
گوئی از غالیه اکلیلی زبب سر اوست

باز چون برفکند بند و رها سازد زلف
گوئی از مشک یکی پیرهن اندر بر اوست

ابلهان جمله درازند و دراز است آن زلف
به فسون‌ها که در آن حلقهٔ افسونگر اوست

سرآن زلف ببرند به آئین و رواست
که پریشانی یک شهر به زیر سر اوست

هر درازی نبود ابله و هرگونه رند
زانکه هرکس را بخشایشی از داور اوست

دلبر من نه دراز است و نه کوتاه‌، بلی
نظرم بی‌سببی نیست که بر منظر اوست

هست چون سرو جوانه قد آن سرو روان
که به عشق اندر، پیری و ملامت بر اوست

چون به باغ‌ آیم و بینم گل سوری با سرو
در دلم حسرت بالا و رخ دلبر اوست

ملک الشعرا

۹۵/۰۷/۲۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران