دل از من بردی ای دلبر به فن آهسته آهسته
شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۰۴ ب.ظ
دل از من بردی ای دلبر به فن آهسته آهسته
تهی کردی مرا از خویشتن آهسته آهسته
کشی جان را بنزد خود ز تابی کافکنی در دل
بسان آنکه می تابد رسن آهسته آهسته
ترا مقصود آن باشد که قربان رهت گردم
ربائی دل که گیری جان ز من آهسته آهسته
چو عشقت در دلم جا کرد و شهر دل گرفت از من
مرا آزاد کرد از بود من آهسته آهسته
بعشقت دل نهادم زین جهان آسوده گردیدم
گسستم رشته جان را ز تن آهسته آهسته
ز بس گشتم خیال تو، تو گشتم پای تا سر من
تو آمد رفته رفته رفت من آهسته آهسته
سپردم جان و دل نزد تو و خود از میان رفتم
کشیدم پای از کوی تو من آهسته آهسته
جهان پر شد ز حرف (فیض) و رندیهای پنهانش
شدم افسانه هر انجمن آهسته آهسته
ملامحسن فیض کاشانی
۹۳/۰۶/۲۹