دنیای غمانگیزِ نادرستی داریم
دنیای غمانگیزِ نادرستی داریم
خیلیها سهمشان را
در اشتباهِ یک باورِ ساده از دست دادهاند
خیلیها رفتهاند رو به راهی دور
که نه دریچهای چشم به راه وُ
نه دریایی که پیشِ رو!
عبور از این همه هیاهو
دشوار است
معلوم نیست این قهقهیِ کدام کبادهکشِ کور است
که نمیگذارد حتی باد
هقهقِ خاموشِ زنانِ سرزمین مرا بشنود.
حیف که شاعرم!
چقدر دلم برای سردادنِ یک شعارِ ساده
لک زده است:
زنده باد پرندگانی که نیمساعتِ پیش
از بالای این بادیه
سمتِ سایههای بالادست ...
(نمیدانم رفتند یا بازآمدند!(
گریه کنید رویاندیدگانِ جنوبیترین ترانههای من!
کسی نیست
کسی نیامده
کسی نمیآید
من این راز را از مویههای مادرم آموختهام.
خستهام کردهاند
دیگر از هیچ کسی نخواهم پرسید:
این که این همه خسته
این که این همه خودفروش
این که این همه ناامید
این که ...
این که ... قرار ما نبود!
سید علی صالحی