دوباره شب شد و در جاده های حیرانی
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۶ ب.ظ
دوباره شب شد و در جاده های حیرانی
منم مسافر جغرافیای ویرانی
شلال گیسوی خود را به بادها بسپار
مرا گره بزن امشب به صد پریشانی
نگاهت -آینه ی بی غروب آرامش-
مرا کشانده به این سرنوشت طوفانی
مرا که سنگ ترینم به یک تبسّم ناب
تو از همیشگی خویش می گریزانی
دوباره عطر کدامین ترانه روییده ست
که آسمان دلم پر شد از پَر افشانی
هنوز در شفق ذهن زخمی ام جارى ست
غروب خاطره ی تو -همان که می دانی-
به جشنواره ی شعر من ای الهه ی ناز
چه دیر آمدی امّا بگو که می مانی
مرا به صبح صداهای عاشقانه ببر
بخوان که خسته ام از یک هزاره شبخوانی
محمّدرضا روزبه
۹۵/۰۲/۲۸