دور از تمام ِ شیطنت ها و حواشی
پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۳ ق.ظ
دور از تمام ِ شیطنت ها و حواشی
ای کاش یک لحظه به فکر خود نباشی
آشوب افتاده درون چشم هایت
یکبار دیگر سعی کن از هم نپاشی
ارزش ندارد زندگی وقتی که یک عمر
سرخورده و بیهوده در حال تلاشی
از عابران کوچه ات می ترسم آخر...
شاید که احساس تو بردارد خراشی
پرکن فضای خانه را از عطرِگندم
باید که آبی بر سرو رویت بپاشی
الحمدُلله عاشق چشم تو هستم ....
کارم شده از صبح تا شب بت تراشی
آیینه در آیینه مهتاب نگاهت ....
پاشیده شور زندگی را روی کاشی
درجانماز چشم هایم رخنه کردی ...
من با توهستم تو چه باشی یا نباشی
سید مهدی نژادهاشمی
۹۳/۰۹/۰۶