هم‌قافیه با باران

دوست دارم که بعد مدت ها،نت بخوانی و از بنان بزنی
با سه تارت مرا بشورانی،تا خود صبح شد خزان بزنی

رژ قرمز چقدر می آید ،به لب استکان و این چایی
استکان می شود پر از ماهی،به لبانش اگر دهان بزنی...

ذوقم این ست بعد از این دوری،کل امشب درباره بیداریم
من برایت غزل بخوانم و باز ،تو برایم دم از زبان بزنی

دوست داری فرانسه یادم هست،تلخ تلخ و بدون شیر و شکر
دوست داری گلم از این قهوه،استکان پشت استکان بزنی?

ژست نصرت گرفته ای بانو،می نشینی کنار سیگارت
می نویسی غزل غزل از درد،تا طعنه به شاعران بزنی

داری آماده میشوی بانو،این قرار سه شنبه ها بوده...
از حرم بی قرار گشتی ،سری هم به جمکران بزنی...

خسته ای از مسافرت بانو،بغض داری همیشه می دانم...
توی ایوان نشسته ای غمگین،تا نگاهی به آسمان بزنی....

محمد شریف
۹۴/۱۰/۲۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران