دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۲ ق.ظ
دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
لیکن از لطف لبت صورت جان می بستم
عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست
دیرگاهست کزاین جام هلالی مستم
از ثبات خودم این نکته خوش امد که به جور
درسر کوی تو از پای طلب ننشستم
عافیت چشم مدار از من میخانه نشین
که دم از خدمت رندان زده ام تاهستم
در ره عشق از ان سوی فنا صد خطر است
تا نگویی که چو عمرم به سر امدرستم
بعد از اینم چه غم از تیر بد انداز حسود
چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم
بوسه بر درج عقیق تو حلال است مرا
که به افسوس وجفا مهر وفا نشکستم
صنمی لشکریم غارت دل کردو برفت
اه اگر عاطفت شاه نگیرد دستم
رقبت دانش حافظ به فلک بر شده بود
کرد غمخواری شمشاد بلندت پستم
حافظ
۹۵/۰۹/۰۹