دوش چون نیلوفر از غم پیچ و تابی داشتم
شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۵ ق.ظ
دوش چون نیلوفر از غم پیچ و تابی داشتم
هر نفس چون شمع لرزان اضطرابی داشتم
اشک سیمینم به دامن بود، بی سیمین تنی
چشم بی خوابی، ز چشمِ نیم خوابی داشتم
سایهء اندوه بر جانم فرو افتاده بود
خاطری همرنگِ شب، بی آفتابی داشتم
خانه از سیلابِ اشکم همچو دریا بود و من
خوابگه، از موجِ دریا چون حبابی داشتم
محفلم چون مرغِ شب، از نالهء دل گرم بود
چون شفق از گریهء خونین، شرابی داشتم
شِکوه تنها از شب دوشین ندارم، کز نخست
بخت ناساز و دلِ ناکامیابی داشتم
نیست ما را پایِ رفتن از گرانجانی، چو کوه
کاش کز فیضِ اجل، عمرِ شهابی داشتم
شادی از ماتم سرایِ خاک میجُستم رهی
انتظارِ چشمهء نوش از سرابی داشتم!
رهی معیری
۹۵/۰۷/۲۴