دیدمت با تارهای مو که برپیشانی ات...
يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۱۳ ب.ظ
دیدمت با تارهای مو که برپیشانی ات...
باهمان شلوارجین و عینک وبارانی ات
شعرمی خواندی ومی خندیدی و من گیج ومات
محو بودم درتو و آن لهجه ی تهرانی ات:
"ای دل اندربند زلفش ازپریشانی منال"
وای! می میرم من ازاین گونه حافظ خوانی ات
دیدنت اسطوره ی صبح نخستین بود ومن
عشق،رادیدم درون هیأت انسانی ات
اعتدال بی نظیرفصل های زندگیست
گونه های برفی و لبهای تابستانی ات
مثل مولانا چهل سال پیاپی یافتم
شمس را درچشمهای مست ترکستانی ات
تاکه دریک ظهرتابستان تجلی کرد عشق
زیرپلک نیمه باز خسته و بارانی ات
حیف اما زود رفتی و رهاکردی مرا
درنبودنهای حسرت آور طولانی ات
مثل شمعی ایستادم روبروی هرچه شب
سوختم تاشهره باشم دربلاگردانی ات
آه ای ماه بلند قله های دور دست
مهربانتر باش با این یارشهرستانی ات!
اگر نام شاعر را میدانید ما را مطلع فرمایید. با تشکر
۹۳/۱۱/۱۲