هم‌قافیه با باران

دیگر چه جای خواهش و نذر و اجابتی؟

سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۹ ب.ظ

دیگر چه جای خواهش و نذر و اجابتی؟
وقتی امید نیست به هیچ استجابتی
جشن تولدی که مبارک نمی شود ...
دیدارچشم هات که درهیچ ساعتی ...
حال مرا نپرس در این روزها اگر
جویای حال خسته ام از روی عادتی
از ترس اینکه باز تو را آرزو کنم،
خط می کشم به دلخوشی هر زیارتی
توشاهزاده ی غزلی! پرتوقعی ست،
اینکه تو را مخاطب این شعرِ پاپتی ...
حالا بیا و بگذر ازاین شاعری که بود،
تسلیم چشم های تو بی استقامتی!
مثل تمام جمعیت این پیاده رو
با او غریبگی کن و بگذر به راحتی
بگذر از او که بعد تو... اما به دل نگیر
گاهی اگر گلایه ای، حرفی، شکایتی...
باور کن از نهایت اندوه خسته بود
می رفت بلکه در سفر بی نهایتی ...

این سال ها بدون تو شاعر نمی شدم
هرچند وهم شاعری ام هم حکایتی...
دستی به  لطف بر سر این شعرها بکش
من شاعر نگاه توام ناسلامتی

رویا باقری

۹۴/۰۹/۲۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران