ذره بودم که آفتابم کرد
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۴ ب.ظ
ذره بودم که آفتابم کرد
خاک پای ابوترابم کرد
از ازل تا همیشه آینه ها
محو رخسار آن جنابم کرد
عقل من میرسید شکر خدا
جزء دیوانهها حسابم کرد
آن قدر روی دست خود ماندم
تا ید الله انتخابم کرد
عشق او گاه آتشم میزد
غم دوری اش عذابم کرد
در نجف سینه بیقرار از عشق
گفت «لا یمکن الفرار» از عشق
زخمی ام التیام میخواهم
التیام از امام میخواهم
السلام علیک یا ساقی
من علیک السلام میخواهم
گاه گاهی کمی جنون دارم
من جنونی مدام میخواهم
من نمکدان شکسته ام آقا
بی مرامم، مرام میخواهم
لحظهی مرگ چشم در راهم
از تو حُسن ختام میخواهم
در نجف سینه بیقرار از عشق
گفت «لا یمکن الفرار» از عشق
سید حمیدرضا برقعی
۹۴/۰۴/۱۶