رحمی قرار نیست که بر پیکرش کنند
يكشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۴۰ ب.ظ
رحمی قرار نیست که بر پیکرش کنند
پس تیغ میکِشند که زخمی ترش کنند
از آب هم مضایغه کردند آمدند
سیراب از سرابِ دم ِ خنجرش کنند
هِی میزدند و باز نفس میکِشد حسین
راهی نمانده است مگر بی سرش کنند
گفت این خداست پیش من از او حیا کنید
مقتل شلوغ بود و نشد باورش کنند
خنجر اثرنکرد به حنجر قرار شد
مقتولِ یک جسارت زجر آورش کنند
با کینه سنگ بر دل آئینه اش زدند
تا که هزار تکه علی اکبرش کنند
وقتی به پاره پیروهنش چشم داشتند
امکان نداشت رحم به انگشترش کنند
مصطفی متولی
۹۳/۰۸/۱۱