رسیدن از سر این عشق هم پرید و گذشت
دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۲۹ ب.ظ
رسیدن از سر این عشق هم پرید و گذشت
تمام دفترش آوار شد... شنید و گذشت
به فکر خلق خودش بود، سبز و شورانگیز
تو را برای دل خویش آفرید و گذشت
گذشتی و نفسش تازه شد... بهار رسید
بهار را ته چشمان تو کشید و گذشت
گذشت هر که از این قصّه، تازه شد غم او
ندید هیچ کسی مثل تو، ندید و ...گذشت
چقدر آدم عاشق شبیه او دیدی؟
تو را مقابل چشمان خویش دید و گذشت!!
خیال راحت تو ارزش جهان را داشت
که از تو قدر نگاهی قشنگ، چید و گذشت
در اینکه عاشق خوبی نبوده حرفی نیست!
ولی به خاطر تو از خودش برید و گذشت...
❒
کلاغ خسته به پایان قصّهاش نرسید
همیشه در نرسیدن به تو رسید و... گذشت!
امیر مرزبان
۹۶/۰۴/۱۲