هم‌قافیه با باران

رسیدن از سر این عشق هم پرید و گذشت

دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۲۹ ب.ظ

رسیدن از سر این عشق هم پرید و گذشت
تمام دفترش آوار شد... شنید و گذشت

به فکر خلق خودش بود، سبز و شورانگیز
تو را برای دل خویش آفرید و گذشت

گذشتی و نفسش تازه شد... بهار رسید
بهار را ته چشمان تو کشید و گذشت

گذشت هر که از این قصّه، تازه شد غم او
ندید هیچ کسی مثل تو، ندید و ...گذشت

چقدر آدم عاشق شبیه او دیدی؟
تو را مقابل چشمان خویش دید و گذشت!!

خیال راحت تو ارزش جهان را داشت
که از تو قدر نگاهی قشنگ، چید و گذشت

در اینکه عاشق خوبی نبوده حرفی نیست!
ولی به خاطر تو از خودش برید و گذشت...

کلاغ خسته به پایان قصّه‌اش نرسید
همیشه در نرسیدن به تو رسید و... گذشت!

امیر مرزبان

۹۶/۰۴/۱۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران